زبانحال حضرت عباس علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
خواستم مشک به دستت برسانم که نشد یا که آبی به لـبت حـیف بجـانم که نشد بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند سعی کردم نشود خـیـس لـبانـم که نشد تـا نـیـفـتـنـد زمـین دخـتـرکـانت بیمن خـواستم تا به حـرم تَن بکـشانم که نشد پـیـشِ تو پـا نـشـدم آه مـرا میبـخـشـی گـفـتم از تیـر خودم را بتکـانـم که نشد سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد تیر را تا که کـشیـدم رمقـم را هـم برد آمـدم بر روی زین بـاز بمـانـم که نشد که عـمود آمد و تا بِـینِ دو اَبـرو وا شد خواستم نشـکـند اَبـروی کـمانم که نشد دست وقـتی که نبـاشد هـمه اینهـا بشود کاش میشد نشوی فاتحه خوانم که نشد |